زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

فرشته آسموني

تسلیت به دوستان_ماه محرم رسید

دوستان خوبم سلام * ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی شیعیان و شما دوستان خوبم و نازدونه هاتون تسلیت عرض میکنم با توجه به رسیدن ایام عزاداری سالار شهیدان ،و برپایی مجالس عزاداری و روضه،من و دختری  چند روزی نمیتونیم بیایم  دیدنتون.انشالله بعد از دهه اول بر میگردیم .از همه شما مامانای مهربون و کوچولوهای نازتون التماس دعا داریم.  هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله . حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد . التماس دعا ...
27 آبان 1391

جشن پاییزه مهد واله

  دوستان خوبم سلام امروز با یه دنیا عکس و خبر اومدم پیشتون دوست دارید بدونید مهد زهرا جونم چه خبر بوده پس پیش به سوی ادامه مطلب اول اینکه مربی قران زهرا جون، هر وقت بچه ها خوب درس جواب بدهند یه ستاره یا ماه به پیشونی بچه ها میچسبونه و زهرا هم همیشه از کلاس قرانش ماه پیشونی بیرون میاد ولی روز یکشنبه با دیدن زهرا حسابی جا خوردم خودتون ببینید     خیلی تعجب کردم بعد زهرا جون من ،توضیح داد که تمام سوالات را تنها او جواب داده و این همه ستاره و ماه ،نشانه تشکر و تقدیر مربی قرانش بوده!!!بقیه مادرها هم با دیدن زهرا تعجب میکردند که چقدر امروز تشویق شده خلاصه همونجوری اومدیم خونه و دست به ماه پی...
23 آبان 1391

بوی ماه مهر

دوستان خوبم سلام عید سعید غدیر را با یک روز تاخیر تبریک عرض میکنم   اما زهرای من و اول مهر : امسال هم اول مهر مانند هر سال سرشار از شور و نشاط بود .هر سال اول مهر همسر و پسرم راهی کلاس درس میشدند .یکی برای تدریس ،یکی برای تحصیل.ولی امسال دختری گلم هم اضافه شد .زهرای من امسال پیش دبستانی ثبت نام کرد و با یک دنیا ذوق و شوق هر روز راهی مهد کودکش میشود.مهد کودک و دوستانش رو خیلی دوست دارد مهمترین ویژگی مهد رفتن زهرا،تنظیم ساعت خوابش هست.قبلا تا نیمه های شب ،ساعت یک یا دو هم بیدار میماند و تا من هم با او نمیخوابیدم نمیخوابید . ولی الان باید ساعت هشت شام من اماده باشد که اگر هشت و نیم بشود و زهرا شام نخورده باشد یه...
14 آبان 1391

تابستان خود را چگونه گذراندید؟؟!!

سلام اول از هر کاری از دوستان خوبم که تو این مدت احوالپرس من و دخترم بودند از صمیم قلب تشکر میکنم و از بابت تاخیرم بشدت عذر خواه. امیدوارم که بتونم محبتشون رو جبران کنم . و باز هم امیدوارم بتونم مرتب مطالب جدیدی از گل دختر نازم بنویسم اما تابستان ما: البته ما تابستان خوبی نداشتیم اول ان با فوت عمه عزیز زهرا، پس از یک دوره بیماری سخت بود که واقعا قلب همه ما رو آکنده از درد کرد و تمام تابستان ما با غم عمه گذشت. اواخر تیر ماه برای تسکین  غم خود سفری به تهران داشتیم .البته فقط من و زهرا . از قضا هم مامان بزرگ و هم دایی علی خونه جدید خریده بودند و مشغول جابجایی بودند.  بنابر این بیشتر از هر کسی خاله ل...
10 آبان 1391

سفر نامه(2) سفر به قزوین

دوستان گلم سلام امیدوارم این تاخیر و کندی کار را به بزرگواری خودتون ببخشید. براتون گفتم که روز سوم فروردین خانواده دایی علی هم به دیدنمون اومدند و اما ادامه ماجرا : خانواده خاله مریم هم تا ظهر آمدند خونه مامان بزرگ جونم..خانواده خاله لیلا هم که با سینا و سوگلی به همراه خانواده پدری برای گردش رفته بودند شمال.خانواده دایی مهدی هم منتظر ما بودند تا برویم قزوین خونه اونها.براتون گفته بودم که دایی مهدی و دایی محسن به خاطر انتقال شرکتشون به قزوین ،دو سالی بود که ساکن قزوین شده بودند.بقیه سفر نامه را به همراه عکس در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید:   صبح چهارم فروردین به همراه خانواده دایی علی و مامان بزرگ و خاله مرضیه...
30 فروردين 1391
1